احساسات بخش مهمی از زندگی روزمره ما است. چه در حال خندیدن با یک پیام متنی باشیم و چه در ساعات شلوغ پشت ترافیک احساس ناراحتی کنیم، همه ما می دانیم که اوج و فرودهایی که از لحظه ای به لحظه دیگر تجربه می کنیم، می تواند به طور قابل توجهی بر رفاه ما تأثیر بگذارد.
دو احساس اساسی وجود دارد که هر یک از ما آنها را تجربه می کنیم: ترس و عشق. مشاوران خودتخریبی هشدار می دهند که سایر احساسات، در دسته بندی این دو احساس هستند. افکار و رفتار ناشی از یک مکان، یا عشق است و یا ترس. اضطراب، کنترل، خشم، ناکافی بودن، غم، افسردگی، سردرگمی، تنهایی، آسیب، شرم و احساس گناه، همه احساساتی مبتنی بر ترس هستند. و در مقابل، احساساتی مانند شادی، خوشبختی، باور، شفقت، اعتماد، حقیقت، رضایت و کفایت، احساساتی مبتنی بر عشق هستند.
بدیهی است که سطوح مختلفی از شدت این هیجانات وجود دارد، برخی از آنها جزئی، برخی دیگر متوسط و برخی دیگر از نظر شدت قوی هستند. به عنوان مثال، ممکن است خشم را به شکلی جزئی به عنوان ناراحتی یا انزجار تجربه کنید. در یک سطح متوسط، ممکن است آن را به عنوان عصبانیت یا آزرده شدن احساس کنید. و در سطح قوی می تواند به عنوان نفرت یا خشم شدید احساس شود. و همانطور که گفته شد، احساسی که معمولاً زیربنای خشم است، ترس میباشد.
همه ما سطوح مختلفی از احساسات مبتنی بر عشق و ترس را در برخی مواقع تجربه کرده ایم. هنگامی که ما کودک هستیم، از والدین، دوستان و حتی معلمانمان کمک می گیریم تا این احساسات را کنترل کنیم. با این حال، وقتی بالغ می شویم، این دیگر به خود ما بستگی دارد که احساسات خود را تحت کنترل داشته باشیم و همچنان به محترم شمردن آنها ادامه دهیم.
در اینجا 5 نشانه را می خوانید که نشان می دهد احساسات خود را تحت کنترل دارید:
آیا این رفتارها شما را توصیف می کند؟ اگر چنین است تبریک می گویم! شما هوش هیجانی بالایی دارید. اما اگر اینطور نیست، باید به فکر پیشرفت پروسه کنترل بر احساسات خود باشید.
1. ما همه اطرافیانمان را با اعتماد، عشق و همدردی خطاب می کنیم.
یک فرد با انگیزه عاطفی، نیاز دارد تا با اعتماد، عشق و همدردی به افراد بدرفتار واکنش نشان دهد. البته این بدان معنا نیست که همیشه رفتار منفی افراد بدرفتار را بپذیریم. ما همچنان میتوانیم کنترل خود را حفظ کنیم و قاطع باشیم و در عین حال به عشق و احترام وفادار بمانیم. اگر اجازه ندهیم احساساتمان بر ما مسلط شوند، آنگاه بدون توجه به رفتار دیگران، در درگیری و ارتباط با آنها با یک حالت ستایش آمیز، صمیمانه و دلسوزانه از ذهن و قلب حرکت خواهیم کرد.
در این حالت است که میتوانیم این رویکرد را در پیش بگیریم، زیرا اجازه نمیدهیم احساساتی مانند ترس و خشم واکنش ما را کنترل کنند و حالاتی مانند واکنش به ناامیدی با ناامیدی، به اضطراب با اضطراب، یا حتی واکنش به بیحیایی با رفتار زشت پیش بیاید. همانطور که قبلاً گفته شد، احساسات ما بازنمایی همه جنبههای زندگی ما از جمله افکار، باورها و خاطرات مان هستند. ما باید انگیزه این را داشته باشیم که هر زمان که با افراد بدرفتار روبرو می شویم، اجازه ندهیم احساسات مان کنترل کامل ما را در دست بگیرند.
2. می توانیم بر افسردگی و اضطراب خود غلبه کنیم.
التیام ذهن و جسم ما از طریق خوداندیشی و کنش، دقیقاً همان چیزی است که به برخی از انواع افسردگی و اضطراب کمک می کند. غم، پایه احساس افسردگی و ترس، پایه احساس اضطراب است. اینها احساساتی هستند که باید به آنها توجه کنیم تا مطمئن شویم که دیگر احساسات اصلی ما را در مورد زندگی روزمره کنترل نمی کنند. احساسات و باورهای ما نقش مهمی در وضعیت عاطفی مان ایفا میکنند و ما این قدرت را داریم که آنها را بشناسیم و درک کنیم. این درک و شناخت به ما کمک میکند تا از میان احساسات عمده ای که اضطراب و لحظات افسردگی ما را تغذیه می کنند، به سلامت عبور کنیم.
3. ما به جای اینکه به تجربیات خود واکنش نشان دهیم به آنها پاسخ می دهیم.
اگر به خودمان اجازه پذیرش آن چیزی که تجربه می کنیم را بدهیم، به خودمان این فرصت را می دهیم که احساسات خود را به طور کامل در باورهایمان ادغام کنیم. از آنجایی که در طول زندگی با تجربیات دشواری مواجه می شویم که احساساتی قوی را تداعی میکنند، پاسخ دادن به این برخوردها به جای واکنش نشان دادن، یک خود توانمندسازی تمام عیار است. وقتی این کار را انجام می دهیم، به جای اینکه تمام انرژی و سلامت ما با قرار گرفتن در حالتهای مضر فشار و عذاب مکیده شود، خودمان را با انرژی سالم و مفید التیام میبخشیم.
4. ما به جای نگه داشتن احساسات چالش برانگیز، آنها را رها می کنیم.
زمانی که احساساتی مانند ترس و خشم را در خود نگه داریم، در حال تخریب خود هستیم. آنها قطعا در برخی موقعیت ها چالش برانگیز برای آگاه کردن ما از اوضاع مفید هستند، اما این موقعیت ها اغلب کمتر از آنچه که احساسات ما نشان می دهد چالش برانگیز هستند.
ما باید واکنش هایی مانند ترس و عصبانیت را کنترل کنیم تا بتوانیم از کنترل احساسات و رفتارهای دیگرمان توسط این واکنشها، جلوگیری کنیم. فرآیند این کنترل اینگونه است: برای شروع، باید آنها را به عنوان بخشی از آنچه هستیم بپذیریم. سپس، فراتر از درک آنها، باید در معنای آنها نیز فکر کنیم و از آنها بعنوان انگیزه برای حرکت خودمان استفاده کنیم. بعد از اینکه بخشهای مفید این برخوردهای عاطفی سخت را برداشت کردیم، زمان آن رسیده است که آنها را رها کنیم و دیگر اجازه عقبگرد را به آنها و خودمان ندهیم.
5. ما تفاوت اصلی بین عواطف و احساسات خود را می دانیم.
احساسات، ترکیبی از عواطف، باورها، فلسفه ها، ایده ها و خاطرات ما هستند. هر یک از این عناصر ترکیب می شوند تا نه تنها بر اولین عواطف ما تأثیر بگذارند، بلکه تعیین کنند که چه احساسی نسبت به آنچه در حال رخ دادن در زندگیمان است داشته باشیم. بنابراین، دانستن تفاوت عمده بین احساسات و عواطفمان، برای اعمال عواطف خودمان در سطحی بالاتر در زندگی روزمره، بسیار مهم است.