انسانها از تجربه یاد میگیرند و تجربیات ما معمولاً از محیط اجتماعی و فرهنگیمان سرچشمه میگیرد. همه ما در دوران رشد از میان فرآیند اجتماعی شدن می گذریم که در آن یاد می گیریم چگونه در جامعه به روش های قابل قبول زندگی کنیم. قوانین و آداب و رسومی توسط فرهنگ و سنت ما تعیین شده است که همه ما باید آنها را رعایت کنیم.
دلایل متعددی وجود دارد که نشان می دهد چرا مطمئناً یک نفر از قوانینی پیروی می کند که ممکن است به آنها اعتقاد نداشته و مهمشان نشمارد. یک دلیل می تواند این باشد که این ترس در ذهن ما وجود دارد که اگر از این قوانین پیروی نکنیم، ممکن است توسط جامعه طرد شویم. این از نیاز ما به تایید شدن، عشق و پذیرش ناشی می شود. همچنین ترس از تنهایی و طرد شدن یا غفلت در صورت رعایت نکردن برخی قوانین وجود دارد.
قوانین اجتماعی و تفاوت های جنسیتی
همانطور که برای مردان قوانینی وجود دارد، برای زنان نیز قوانین خاصی وجود دارد. در طی فرآیند اجتماعی شدن، روشهای مختلفی به همه ما آموزش داده میشود که یک مرد و یک زن یا یک دختر و یک پسر در جامعه چگونه رفتار کنند. به عنوان مثال در برخی از جوامع شرقی، پسران در دوران کودکی در نقش «مرد» خانواده اجتماعی می شوند که قرار است در دوران پیری از والدین خود حمایت کند. بدون توجه به خواسته های پسر، عادت کرده است فکر کند که باید مسئولیت رفاه روحی، عاطفی و مالی والدینش را به عهده بگیرد.
والدین نوعی همبستگی با پسر کوچک ایجاد می کنند و او را راه فراری از همه مشکلات خود می دانند. وقتی پسر بزرگ میشود و شروع به ایجاد ذهنیت خودش میکند، والدین او را تحت فشار قرار میدهند و احساس گناه را به او القا میکنند تا نقشی که برای آن به دنیا آمده است را بازی کند. در تمام این فرآیند، پسر فراموش می کند که نیازهای عاطفی خود را برآورده کند و نیازهای خانواده را در اولویت قرار می دهد. این مفهوم پدرسالاری را به تصویر می کشد. پسر کوچولو طوری بزرگ میشود تا متکی به خود، مستقل، از نظر عاطفی محدود و غیرقابل بیان و از نظر ظاهری قوی و کنترلکننده باشد. این پسربچه های کوچک گریه نمی کنند وگرنه به آنها برچسب دختر بودن زده می شود. آنها قرار است برای اثبات مردانگی خود کاملاً از خود جدا شوند.
به گفته روانشناسان، برچسب "حساس" اغلب برای زنان می تواند هم درست و هم گمراه کننده باشد. حساسیت، در معنای وسیع، به پاسخگویی عاطفی و همدلی یک فرد اشاره دارد که می تواند در بین افراد صرف نظر از جنسیت بسیار متفاوت باشد. برچسب زدن جامعه به زنان بهعنوان ذاتاً حساستر، گاهی اوقات میتواند کلیشهها را تداوم بخشد و نحوه بیان یا ارزشگذاری احساسات را محدود کند. مهم است که بدانیم حساسیت و ابراز عاطفی از ویژگیهای انسانی هستند که میتوانند به طور گستردهای در بین افراد متفاوت باشند. جنسیت ظرفیت عاطفی یا حساسیت را تعیین نمی کند. بلکه انتظارات فرهنگی و اجتماعی اغلب نحوه درک و بیان این ویژگی ها را شکل می دهد.
مردسالاری
البته مردسالاری به زنان نیز آسیب می رساند، زیرا آنها تحت ظلم و ستم قرار می گیرند و در نقش مراقب و پرورش دهنده محصور می شوند. این ظلم خاموش بر دختران و زنان است. با این حال، مردان و پسران نیز قربانی هستند. این پسران به دلیل به دنیا آمدن یک مذکر ممتاز هستند و به آنها استقلال و خودمختاری داده می شود تا خشم و ناامیدی را به روشی که می خواهند ابراز کنند.
آنها می دانند که این دنیای مردانه است و از آن نهایت استفاده را می کنند. با این حال، این ابراز خشم ظاهری، سرکوب آسیب و شرمساری است که آنها متحمل شده اند. مردان به دلیل احساساتی بودن - چیزی که همه ما با آن به دنیا آمده ایم - مدام مورد انتقاد قرار می گیرند. آنها فقط تا جایی که احساسات خود را خاموش می کنند ممتاز و دارای مزیت هستند. احساسات اساسی ترین عنصر وجود ما هستند. عواطف به زندگیمان جوهره می بخشد و به ما احساس زنده بودن می دهد.
با این حال، در برخی جوامع، یک دیدگاه منفی نسبت به ابراز احساسات وجود دارد. ابراز عاطفی فقط تا حدی محدود قابل قبول است. برای مردان و زنان قانون «بدون احساس» وجود دارد، این قانون این است که «احساسات غیر زنانه» را نشان ندهند. زنان تا حد غیرمنطقی، موجوداتی فوق العاده احساسی به حساب می آیند.
تاریخچه ای طولانی وجود دارد که به دهه 1800 بازمی گردد، جایی که داشتن رحم به این معنی بود که زن از نظر عاطفی بی ثبات و هیستریک است. هیسترکتومی - جراحی برداشت رحم - بر روی زنانی انجام شد که در اثر ظلم و تسلط مردان بر جامعه، ظاهراً احساساتی بودند. آنها دائماً مجبور بودند نقشهای سنتی و محدودکنندهای را با محدودیتهایی که برایشان تعیین میشد، به عهده بگیرند. از حرکات بدنی تا واکنشهای عاطفی، تک تک جنبههای زندگیشان کنترل میشد، زیرا زنان برده مردان خانواده به حساب میآمدند.
احساسات قدرتمند و بی قدرت
به طور سنتی، نقش های خانگی به زنان اختصاص داده می شد، در حالی که مرد قرار بود مخارج خانواده را تامین کند. این نقش های جنسیتی منعکس کننده تفاوت در قدرت و موقعیتی است که به هر دو جنس اختصاص داده شده است. وقتی می گوییم مردها قرار است بی عاطفه باشند، می گوییم تنها احساس قابل قبول برای آنها خشم و تحقیر است. این قدرت و قاطعیت خود را در ظاهر آنها نشان می دهد.
برای زنان، احساسات غیر زنانه مانند خشم و سرخوردگی ظاهری به تحقیر دیده می شود. تنها احساسات قابل قبول سرزنش درونی، اندوه، ترس، آسیب پذیری و احساس گناه است. از آنجایی که زنان توسط جامعه مردسالار در نقش پرورشی قرار میگیرند، حفظ هماهنگی در روابط اجتماعی و به حداقل رساندن ابراز آشکار خصومت بر عهده آنهاست. در حالی که برای زنده ماندن یک مرد در این جامعه رقابتی، تنها احساسات قدرتمندی که استقلال و قاطعیت را نشان می دهند قابل قبول هستند.
نمی توان انکار کرد که تفاوت های بیولوژیکی بین زن و مرد وجود دارد، به عنوان مثال، تأثیرات هورمونی در بدن زن دلیل گریه مکرر است. با این حال، نگاه کردن به آن از منظر بیولوژیکی کافی نیست زیرا اگرچه هورمونها بر احساسات تأثیر میگذارند، اما این تنها دلیل تفاوتهای جنسیتی در بیان عاطفی نیست. تفاوت در ویژگی های فیزیکی و تیپ جنسیتی، نقش های اجتماعی زن و مرد را محدود می کند.
همچنین بخوانید: خطرات پنهان کردن احساسات چیست؟ - دلایل سرکوب احساسات
آیا زنان احساساتی تر از مردان هستند؟
تحقیقات در مورد نقش تفاوت های جنسیتی در بیان عاطفی نشان داده است که "شواهد کمی برای تفاوت های جنسی" وجود دارد. همچنین هنگام مقایسه بیان عاطفی بین گروههای زنان، دریافتند که فقط هورمونها نیستند که بر احساسات تأثیر میگذارند. بنابراین، به دلایل هورمونی، تنوع عاطفی محدودی در بین مردان و زنان وجود دارد.
تحقیقات نشان داده است که سطوح مشابهی از پهنای باند عاطفی بین هر دو جنس وجود دارد. شواهد این امر را می توان در داده های آماری مرگ و میر و خودکشی در هند یافت. سلامت روان مردان موضوعی است که در خانواده هندی بسیار نگران کننده است. میزان خودکشی در مردان 2.5 برابر بیشتر از زنان است. نسبت قربانیان خودکشی برای مردان: و زنان 72.5:27.4 بود. سوابق نشان می دهد که 1.18 میلیون مرد بر اثر خودکشی در برابر 45026 زن جان خود را از دست داده اند.
هیچ نتیجه ای برای این بحث وجود ندارد که آیا زنان احساساتی تر از مردان هستند یا خیر. ما انسان هایی هستیم که با سطوح مشابهی از شدت و تنوع عاطفی متولد شده ایم. سازههای اجتماعی که محدودیتهایی را برای بیان عاطفی ما ایجاد کردهاند، ما را وادار کردهاند که احساسات را خوب یا بد، قابل قبول یا غیرقابل قبول بدانیم.
جنبشهایی برای توانمندسازی زنان وجود داشته است که در آن هنجارهای جنسیتی خاص توسط زنان در سراسر جهان به چالش کشیده شده است. برخی از موانع اجتماعی شکسته شد و زنان در بازیابی موقعیت خود در جامعه موفق شدند. با این حال، برای مردان، ننگ زیادی پیرامون سلامت روان آنها وجود دارد که توسط خود آنها تقویت می شود.
به گفته روانشناسان، مردان و زنان در استراتژی های تنظیم هیجانی خود به دلیل عوامل بیولوژیکی، روانشناختی و اجتماعی فرهنگی متفاوت هستند. زنان بیشتر درگیر مقابله نشخوارکننده و ارزیابی مجدد شناختی، تمرکز بر پردازش عاطفی و جستجوی حمایت اجتماعی هستند. از سوی دیگر، مردان اغلب از مقابله و سرکوب متمرکز بر مشکل استفاده میکنند و هدفشان حل مستقیم مشکلات و مدیریت خصوصی احساسات است. این تفاوتها تحت تأثیر تغییرات هورمونی و انتظارات اجتماعی قرار میگیرند، به طوری که زنان معمولاً از نظر عاطفی بیانگرتر هستند و مردان محتاطتر. درک این تمایزات برای ایجاد مداخلات موثر و حساس به جنسیت در سلامت روان بسیار مهم است.
مردان باید ارزش مردانگی مثبت را درک کنند و کلیشه های مربوط به بیان عاطفی و آسیب پذیری را بشکنند. اگر میخواهید به مردان زندگیتان کمک کنید، میتوانید با ایجاد فضای امن برای آنها، به بهترین وجه به آن دست پیدا کنید. به آنها باید در دسترس بودن و سواد عاطفی آموزش داده شود تا بتوانند آسیب و اندوه خود را به صورت ظاهری ابراز کنند. مردان برای انطباق با مفاهیم مردانگی تحت فشار زیادی قرار می گیرند، بنابراین مهم است که قبل از آموزش زبان احساسی به آنها توجه داشته باشید. این مردان میتوانند با برقراری ارتباط مجدد با بخشهای احساسی و آسیبپذیر خود بهبود پیدا کنند. سفر شفای آنها با نشان دادن مراقبت و محبت به کودک درون خود که توسط عقاید مردسالارانه زخم خورده است آغاز می شود.