چرا افسردگی دوران کودکی در حال افزایش است؟ کودکان مانند خاک رس کوزه گر هستند که زیر دست زمان، تجربیات و محیط اطراف خود شکل می گیرند. هر لمس، فشار و تغییر آنها را قالب داده و افکار، رفتارها و احساسات آنها را شکل می دهد. در حالی که بسیاری از این تأثیرات به رشد مثبت کودکان کمک می کند، برخی از عوامل می توانند آنها را افسرده کنند.
با افزایش تحقیقات و توجه به سلامت روان، روانشناسان و والدین به دنبال درک بیشتری از ریشه های افسردگی دوران کودکی هستند.
امروز به بررسی این دلایل می پردازیم و این موضوع ضروری را روشن می کنیم. با درک علل، می توانید یاد بگیرید که چگونه از افراد کم سن و سال اطراف خود حمایت کرده و آنها را راهنمایی کنید. در ادامه این مطلب با دنیای موسیقی درمانی همراه باشید.
6 عاملی که می تواند به افسردگی در کودکان منجر شود
آیا این علائم را در کودک خود می بینید؟ اگر چنین است، وقت آن است که با فرزندتان در مورد احساساتش صحبت کنید. همچنین ممکن است لازم باشد که از یک مشاور حرفه ای کمک بگیرید.
1- تغییرات بزرگ زندگی می تواند باعث افسردگی کودکان شود
کودکان، با سیستم های عاطفی و شناختی در حال رشد خود، اغلب دنیای اطراف خود را با حساسیت بالا درک می کنند. هنگامی که با تغییرات اساسی زندگی روبرو می شوند، این حساسیت می تواند آنها را به ویژه در برابر آشفتگی های عاطفی آسیب پذیر کند.
در اینجا به چند تغییر زندگی اشاره می کنیم. تصور کنید که هر کدام چگونه می توانند بر کودک شما تأثیر بگذارند:
اضطراب قدم گذاشتن به مدرسه ای جدید را تصور کنید، جایی که چهره غریبه ها جایگزین چهره های آشنا می شود. روال هایی که به آنها عادت کرده بود وارونه می شوند. همچنین، راحتی یک محیط شناخته شده از بین می رود. این شبیه به یک بزرگسال است که به شهر یا کشوری کاملاً متفاوت می رود و مجبور است بدون سیستم پشتیبانی مستقر خود از نو شروع کند.
یکی دیگر از تغییرات مهم زندگی طلاق است. برای یک کودک، اتحاد والدین، بستر احساس امنیت او را تشکیل می دهد. مشاهده این شکستگی پیوند می تواند برای کودک عمیقاً ناراحت کننده باشد. ممکن است در ذهن او سوالاتی در مورد عشق، اعتماد و ماندگاری ایجاد شود که گاهی باعث درونی شدن سرزنش شده یا در مورد روابط آینده او ترس ایجاد کند.
مرگ یکی از اعضای خانواده، به خصوص اگر پدر یا مادر باشد نیز می تواند یک شوک عمیق باشد. غم و اندوه حتی برای بزرگسالان یک احساس پیچیده است. کودکان ممکن است به طور کامل ماندگاری مرگ را درک نکنند. بنابراین، آنها ترکیبی گیج کننده از غم، خشم و اشتیاق را احساس می کنند.
نقل مکان به یک خانه جدید می تواند چیزی بیشتر از جابجایی فیزیکی باشد. این به معنای پشت سر گذاشتن همسایگان آشنا، راحتی یک اتاق خواب شناخته شده، و شاید حتی یک حیوان خانگی محبوب است. همه این موارد تغییر میتواند کودک را منحرف کند و منجر به احساس غم و اندوه یا در موارد شدیدتر، افسردگی شود.
2 - قلدری و زورگویی: اثرات مخرب آن می تواند باعث شود کودک به شدت افسرده شود
حیاط و زمین بازی مدرسه، که اغلب مکانی برای سرگرمی و خنده است، متأسفانه می تواند محیطی برای تجربیات منفی مانند قلدری و زورگویی نیز باشد. هنگامی که دیگران به طور مکرر کودک دیگری را انگشت نما می کنند، مسخره می کنند یا به طور فیزیکی به او صدمه می زنند، عواقب آن می تواند شدید باشد. آنها حتی می توانند طولانی مدت بوده و در صورت حل نشدن همراه او به بزرگسالی اش بیایند.
قلدری می تواند عزت نفس کودک را از بین ببرد. اظهارات منفی مداوم یا رفتارهای پرخاشگرانه می تواند باعث شود کودک ارزش خود را زیر سوال ببرد. او ممکن است شروع به احساس مشکلی ذاتی کند که منجر به یک ادراک مخرب از خود می شود.
علاوه بر این، قلدری و زورگویی می تواند منجر به احساس انزوا شود. یک کودک ممکن است احساس کند که در مبارزات خود تنهاست، به خصوص اگر باور داشته باشد که هیچ کس آنها را درک نکرده یا از آنها دفاع نخواهد کرد. اگر چنین کودکی از فعالیت های گروهی کنار گذاشته شده یا توسط همسالان طرد شود، این انزوا می تواند بدتر شود.
استرس مداوم ناشی از پیشبینی قلدری میتواند به صورت فیزیکی نیز ظاهر شود. کودکان ممکن است دچار مشکلات خواب، معده درد یا حتی علائم اختلالات اضطرابی شوند.
قلدری فقط یک مرحله یا مراسم زودگذر نیست که بچه ها مجبور به تحمل آن هستند. این یک مسئله مهم است که می تواند عمیقاً بر سلامت عاطفی و جسمی کودک تأثیر بگذارد. والدین، مربیان و جامعه باید اثرات مضر آن را بشناسند و برای راه حل تلاش کنند.
3- استرس در کودکان: فراتر از بازی کودکانه
اغلب، بزرگسالان بر این باورند که دوران کودکی دوره ای فارغ از نگرانی، زمان بازی و کاوش بی پایان است. با این حال، واقعیت این است که کودکان گاهی اوقات در سطوحی قابل مقایسه با بزرگسالان استرس و تروما را تجربه می کنند. دنیای آنها، اگرچه به ظاهر ساده است، اما می تواند پر از فشارها و چالش هایی باشد که بر ذهن تازه جوانه زده آنها سنگینی می کند.
برای مثال، تکالیف مدرسه فقط انجام یک تکلیف نیست. برای یک کودک، این می تواند نشان دهنده وظیفه دلهره آور درک اطلاعات جدید، ترس از شکست یا فشار برای برتری باشد. آزمونها این استرس را تقویت کرده و به عنوان ارزیابیهای مشخصی عمل میکنند که مسیر تحصیلی آنها یا نحوه درک معلمان و همسالان از آنها را تعیین میکنند.
پویایی اجتماعی لایه دیگری از پیچیدگی را ارائه می دهد. زمین بازی فقط مربوط به بازی نیست. این دنیای کوچکی از جامعه است که در آن بچه ها در مورد دوستی ها، اتحادها، طرد شدن ها و سلسله مراتب می آموزند. میل به تناسب، دوست داشتن و یافتن جایگاه خود می تواند منبع مهمی از اضطراب باشد.
اولین باری که احساس کردید کنار گذاشته شده اید را به خاطر دارید؟ برای بچه ها، چنین تجربیاتی می تواند به شدت استرس زا باشد.
بنابراین به یاد داشته باشید که استرس دوران کودکی بی اهمیت نیست. واقعی و محسوس است و پیامدهایی دارد. استرس طولانی مدت می تواند منجر به احساس غم و اندوه، تغییرات رفتاری و حتی علائمی شبیه به افسردگی شود.
4 - مسائل بهداشتی: تلفات عاطفی بر ذهن های نو شکفته
سلامت جسمانی و سلامت روانی به خصوص در کودکان ارتباط غیرقابل انکاری دارند. در حالی که بزرگسالان طی سالها تجربه مکانیسمهای مقابلهای را ایجاد کردهاند، کودکان هنوز در حال یادگیری نحوه مدیریت ناراحتی و بیماری هستند.
یک آنفولانزای ساده، در حالی که از نظر جسمی مضر است، می تواند از نظر عاطفی نیز برای کودک خسته کننده باشد. احساس ضعف، همراه با ناتوانی در شرکت در فعالیت های روزانه، می تواند باعث شود که آنها نسبت به همسالان خود احساس انزوا کنند. کودکان ممکن است یک رویداد خاص مدرسه یا یک اردو را از دست بدهند، که در دنیای آنها می تواند یک معامله بزرگ باشد.
بیماری های طولانی مدت یا شرایط مزمن، لایه دیگری از چالش های عاطفی را اضافه می کنند. مطالعات نشان میدهد که کودکی که با چنین مشکل سلامتی دست و پنجه نرم میکند، نه تنها با ناراحتی مستقیم فیزیکی مواجه است، بلکه با درک اینکه چرا با دیگران متفاوت است نیز درگیر است. سوالاتی مانند "چرا من؟" یا "آیا هرگز بهتر خواهم شد؟" می تواند افکار او را تیره کند.
علاوه بر این، مراجعههای مکرر به بیمارستان، درمانها یا داروها میتواند دنیای آنها را حتی غریبتر جلوه دهد. آنها ممکن است احساس کنند که در جای خود نیستند، به خصوص اگر روال هایشان دائماً تغییر کند. همچنین اگر این کودکان نگرانی والدین خود را احساس کنند، موضوع بدتر می شود.
مسائل بهداشتی در کودکان فقط مربوط به بیماری جسمی نیست. آنها بار عاطفی را نیز حمل می کنند که می تواند منجر به احساس غم و اندوه، انزوا، و در موارد طولانی تر، افسردگی شود. شناخت و پرداختن به این جنبه های عاطفی برای شفای دید کل نگر کودک بسیار مهم است.
همچنین بخوانید: 10 تکنیک مدیریت استرس عالی برای دانش آموزان
5- مشکلات خانوادگی: فشار اساسی بر کودکان
واحد خانواده محیط بنیادی را تشکیل می دهد که در آن کودک رشد می کند، می آموزد و درک او از جهان شکل می گیرد. در یک موقعیت ایده آل، این محیط پرورش دهنده، حمایت کننده و پایدار است. با این حال، همه کودکان این امتیاز را ندارند که در چنین شرایطی بزرگ شوند.
تعارضات درون خانواده، بین والدین، خواهران و برادران یا اعضای گسترده خانواده، می تواند به شدت بر چشم انداز عاطفی کودک تأثیر بگذارد. مشاهده مشاجرات منظم یا افسردگی والدین می تواند احساس ناامنی را به کودکان القا کند. آنها ممکن است تعارض را درونی کنند و به اشتباه فکر کنند که علت یا منبع ناراحتی هستند.
احساس نادیده گرفته شدن یا مورد غفلت قرار گرفته شدن در خانواده یکی دیگر از نگرانی های مهم است. کودکان با توجه و اعتبار شکوفا می شوند. اگر آنها مسائل والدین یا سایر مشکلات خانوادگی را احساس کنند، می تواند منجر به احساس بی ارزشی یا این باور شود که دوست داشتنی نیستند.
درک این نکته ضروری است که کودکان بسیار ادراکی هستند. حتی اگر آنها پیچیدگی مشکلات بزرگسالان را به طور کامل درک نکنند، می توانند جو عاطفی، تنش و ناراحتی را درک کنند. زمانی که به این ادراکات پرداخته نشود، می توانند به صورت غم و اندوه، اضطراب یا تغییرات رفتاری ظاهر شوند.
6 - عدم تعادل شیمیایی: مقصر نامرئی که باعث افسردگی کودکان می شود
مغز انسان اندام پیچیده ای است که توسط واکنش های شیمیایی متعددی که احساسات، واکنش ها و خلق و خوی کلی را دیکته می کنند هدایت می شود. این مواد شیمیایی، انتقال دهنده های عصبی هستند که به اطمینان از سلامت عاطفی ما کمک می کنند.
در موارد خاص، به دلیل عوامل ژنتیکی، محرک های محیطی، یا دلایل دیگر، ممکن است عدم تعادل در این انتقال دهنده های عصبی وجود داشته باشد. سروتونین، دوپامین و نوراپی نفرین برخی از انتقال دهنده های عصبی اولیه مرتبط با تنظیم خلق هستند. هنگامی که عدم تعادل، به ویژه کمبود این مواد شیمیایی وجود دارد، می تواند منجر به اختلالات خلقی، از جمله افسردگی شود.
برای کودکان، درک یا بیان این آشفتگی شیمیایی درونی می تواند چالش برانگیز باشد. آنها ممکن است ندانند که چرا دائماً احساس غمگینی، تحریک پذیری یا بی علاقگی به فعالیت هایی می کنند که زمانی دوست داشتند. این عدم درک می تواند احساسات آنها را بدتر کرده و منجر به انزوا یا سردرگمی شود.
تشخیص احتمال عدم تعادل شیمیایی حیاتی است. این مسئله، این واقعیت را نشان می دهد که افسردگی یا اختلالات خلقی در کودکان همیشه به دلیل عوامل خارجی قابل تشخیص نیست. گاهی اوقات، این یک عدم تعادل داخلی است که نیاز به مداخله و درک پزشکی دارد. با کمک مناسب، مانند تراپی یا درمان پزشکی، کودکان می توانند این چالش ها را به طور موثرتری پشت سر بگذارند.
6 کاری که والدین می توانند برای کمک به فرزند افسرده خود انجام دهند
تربیت کودکی که ممکن است افسردگی داشته باشد، می تواند یکی از چالش برانگیزترین وظایف والدین یا یک مراقب باشد. با این حال، با درک، صبر و استراتژی های مناسب، والدین می توانند حمایت ارزشمندی را به فرزند خود ارائه دهند. در اینجا شش مرحله عملی وجود دارد که والدین باید در نظر بگیرند:
1- خطوط ارتباطی را باز کنید
با ایجاد یک فضای امن برای کودک خود شروع کنید تا احساسات خود را بدون ترس از قضاوت بیان کند. این به معنای حضور، گوش دادن فعال، اجتناب از راه حل های فوری یا اخراج است. سؤالات باز بپرسید تا فرزندتان را به این تشویق کنید که عمیقتر به احساسات خود نگاه کند.
به یاد داشته باشید، هدف این نیست که همه پاسخها را داشته باشید، بلکه هدف این است که به فرزندتان نشان دهید که احساساتش معتبر بوده و او در هدایت آنها تنها نیست.
2- برای یک کودک افسرده به دنبال کمک حرفه ای باشید
اگر مشکوک هستید که خلق و خوی فرزندتان چیزی فراتر از یک مرحله زودگذر است، ممکن است زمان آن رسیده باشد که مداخله حرفه ای را در نظر بگیرید.
یک متخصص اطفال می تواند راهنمایی های اولیه را ارائه دهد. با این حال، مشاوره با روانشناس کودک یا روانپزشک بینش تخصصی را ارائه می دهد. آنها می توانند ارزیابی ها را انجام دهند، جلسات درمانی ارائه داده و در صورت لزوم درمان های بالقوه را توصیه کنند.
3- یک روال تنظیم کنید
بچه ها معمولاً آرامش را در روال عادی می یابند. زمان مشخصی برای صرف غذا، زمان خواب منظم یا فعالیت های خانوادگی آخر هفته تعیین کنید. این مهم است، زیرا داشتن یک محیط ساختاریافته می تواند قابلیت پیش بینی را در یک منظره احساسی پرآشوب ارائه دهد.
همچنین، این می تواند به کودک شما کمک کند که خواب و تغذیه کافی داشته باشند که هر دو برای سلامت روان بسیار مهم هستند.
4- عوامل استرس زا را برای کودک افسرده خود محدود کنید
اگر محرکهای خاصی مانند فشارهای تحصیلی یا برنامههای شلوغ بیش از حد خلق و خوی فرزندتان را متشنج می کنند، سعی کنید آنها را مدیریت کرده یا کاهش دهید.
این می تواند به معنای هماهنگی با معلمان، کاهش فعالیتهای فوق برنامه یا یافتن روشهای جایگزین یادگیری باشد که با نیازهای فرزندتان سازگارتر باشد. به یاد داشته باشید، این در مورد کیفیت است، نه کمیت.
5- تعامل اجتماعی را تشویق کنید
در حالی که احترام به نیاز فرزندتان به فضا ضروری است، لطفاً او را تشویق کنید تا ارتباط خود را با دوستان خود حفظ کرده یا در فعالیت های گروهی که از آنها لذت می برد شرکت کند. تعاملات اجتماعی می تواند به عنوان حایلی در برابر احساس انزوا عمل کند.
البته، این بدان معنا نیست که آنها را به موقعیت هایی سوق دهید که برایشان ناراحت کننده هستند. در عوض، به آرامی آنها را به سمت محیط های اجتماعی مثبت و حمایتی سوق دهید.
6- خود و خانواده خود را در مورد افسردگی دوران کودکی آموزش دهید
درک افسردگی و تفاوت های ظریف آن می تواند تفاوت قابل توجهی ایجاد کند. در مورد آن بخوانید، در کارگاههای آموزشی شرکت کنید یا به گروههای پشتیبانی بپیوندید. هرچه بیشتر بدانید، برای حمایت از فرزندتان بهتر خواهید بود.
علاوه بر این، سایر اعضای خانواده، به ویژه خواهر و برادر کودک خود را آموزش دهید. آنها نقش مهمی در پویایی خانواده ایفا می کنند و می توانند در حمایت از کودکی که با افسردگی مواجه است، متحد شوند.
سخن پایانی در مورد شناسایی و کمک به یک کودک افسرده
حمایت از کودک مبتلا به افسردگی یک سفر است، سفری که نیازمند صبر، درک و تلاش مداوم است. والدین می توانند با فعال بودن و دلسوز بودن، نقشی اساسی در هدایت فرزندان خود به سوی شفا و بهزیستی ایفا کنند.
تشخیص افسردگی در کودکان هم بسیار مهم و هم چالش برانگیز است. در میان فراز و نشیب های طبیعی دوران کودکی، الگوهای ثابت غم و اندوه یا گوشه گیری به عنوان فراخوانی برای درک و مداخله برجسته می شوند. همیشه به این الگوها توجه کنید.
نقش اصلی ما به عنوان والدین این است که اطمینان حاصل کنیم که فرزندانمان احساس می کنند، شنیده شده و مورد حمایت قرار می گیرند. شناسایی زودهنگام و مداخله به موقع می تواند راه را برای بهزیستی عاطفی فرزندان شما هموار کند.
بنابراین، بیایید در رویکرد خود هوشیار، دلسوز و فعال باقی بمانیم و اطمینان حاصل کنیم که فرزندانمان قدرت و انعطاف پذیری دارند. ما باید برای جهانی تلاش کنیم که در آن هیچ کودک افسردهای وجود نداشته باشد.